سازهای موسیقی در شاهنامه

همه رزم بزم است و رای وسخن

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پرمایه ترین دفتر شعری است که از عهد سامانیان و غزنویان باز مانده است ، بلکه در واقع مهم ترین سند ارزش و عظمت زبان فارسی و روشن ترین گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایرانی است . داستان ملی و تاریخی قوم ایرانی در طی آن به بهترین وجهی نموده شده است ، احساسات عمیق وطنی و تعالیم لطیف اخلاقی در آن همه جا جلوه یافته است . در شاهنامه بزم و رزم ، شادی و غم ، جنگ و صلح در چند قدمی یکدیگر قرار می گیرند ، به طوری که جنگ جوی شاهنامه همان گونه که رزم ساز است ، بزم نیز می سازد . عقیده بر این است که تا حیات است شادی نیز وجود دارد . زندگی هر چند کوتاه ولی سرشار است .

چنین گفت خرم دلی رهنمای

 که خوشّی گزین زین سپنجی سرای

شاهنامه این کاخ بلند در واقع کتاب تمدن و فرهنگ و موسیقی دیرینه ی ایرانیان است .شاید به جرئت بتوان گفت کتابی  بدین گونه نایاب است . پهلوانان شاهنامه در تمامی لحظات زندگی همواره در بزم و رزم زیسته اند و در بیش تر مواقع چون انسان های معمولی روحشان برای تعالی و پرواز به شنیدن صدای ساز نیاز می یابد . البته این نیاز روحی مختص بزم نیست بلکه هنگام رزم و حماسه نیز این نیاز کاملاً محسوس است .خلاصه ی کلام این که تمامی شاهان و پهلوانان شاهنامه چه ایرانی و  غیر ایرانی ، چه عادل و چه ظالم ، همه به نوعی با موسیقی یار و همراه بوده اند . با مطالعه ی دقیق تر می توان به این موضوع نیز پی برد که تنوع آلات ، سازها ، ریتم و آهنگ ها در هنگام رزم و بزم متفاوت بوده اند . تأملی بیش تر در این سند معتبر تاریخی ارزش و جایگاه موسیقی را در زندگی ایرانیان کاملاً به اثبات می رساند . در این مقاله سعی شده است که برخی آلات رزمی و بزمی را معرفی کنم .

سازهای بزمی :

ابریشم :

تار سازهایی است که با مضراب یا ناخن می نوازند ؛ تارهای رود و چنگ از ابریشم و زه تعبیه می شده ، از این رو ابریشم معنی تار یا ساز گرفته است .

زِ آواز ابریشم و بانگ نای

 سمن عارضان پیش خسرو به پای

بریط :

کلمه ای فارسی مرکب از بَر ، به معنی سینه و بَت ، یعنی مرغابی ( چون شبیه سینه ی مرغابی است ) و دسته ی آن مانند اردک است ، مرکب از چهار تار است و اَعراب به آن عود می گویند و با زخمه یا مضراب آن را می نواختند .

می و بریط و نای بر ساختند

 دل از بودنی ها بپرداختند

چنگ :

سازی است مشهور از سازهای زهی به شکل مثلث ، که به وسیله ی چنگ زدن به زه های آن « با انگشت » نواخته می شود . نوازنده ساز را به گردن می آویخته و با زخمه یا قطعه چوبی در دست سیم ها را مرتعش می ساخته است و از دست چپ ، برای تنوع در اصوات، ریتم و آهنگ ، استفاده می کرده است .

پرستندگان ایستاده به پای

   اَبا بریط و چنگ و رامش سرای

رباب :

سازی است در موسیقی که چهار تار دارد و دسته ای کوتاه ، که نام دیگر آن تنبور است .

همه شب ز آوای چنگ و رباب

سپه را نیامد بر آن دشت خواب

رود :

نوعی ساز تاری که بر روی سازها کشند و تار چون از روده ی گوسفند است ، زه یافته .

سخن های رستم به نای و به رود

  بگفتند بر پهلوانی سرود

با کمی دقت و تعمق در معانی بیت های یاد شده ، می توان این گونه نتیجه گرفت که تنوع سازها و آهنگ و ریتم ها چنان ندای دلکش و گوش نوازی را ایجاد می کرده که روح هر شنونده ای را به سوی خود جذب می نموده است .ساز چنگ و رباب در کنار هم نواخته می شدند و در مقابل آن ها ، نای و رود یا بریط و نای با هم ، هم نوازی می کرده اند . به جرئت     می توان گفت ساز چنگ فقط در کنار رباب قرار نمی گرفته است . موزیک و موسیقی متنوع موجود در شاهنامه و کلام فردوسی حاصل وجود سازهای مختلف است . زیرا تنوع آلات موسیقی ، گوناگونی طنین و آهنگ رانیز به وجود می آورد و گوش را از شنیدن یک نوع موسیقی خاص خسته کننده رهایی می بخشد . مطمئناً فردوسی ، به دلیل این که حکیم بوده است ، می دانسته که انسان ها ، به مقتضای طبیعت خود ، تنوع طلب اند .

سازهای رزمی :

تبیره :

دهل ، طبل ، کوس ، دهلی که دو سرش پهن و میان باریک است .

تبیره بر آمد ز پرده سرای

 خروشیدن زنگ و هندی درای

جَرس :

زنگ ، زنگوله ، زنگ بزرگ ، جسمی تو خالی از آهن و مس که بر آن کوبند .

غَوِ پاسبانان و بانگ جرس

 همی آمد از دور از پیش و بس

کوس :

طبل بزرگ ، دهل .

بزد کوس رویین و هندی درای

سواران سوی رزم کردند رای

گاودم :

چیزی که به شکل دم گاو بسازند . نفیر که کرنای کوچک است . بوق که در جنگ نواخته می شود . بوقی که یک سر آن گشاد و سر دیگر آن تنگ است .

خروش آمد و ناله ی گاودم

 دم نای رویین و رویینه خم

سنج :

دَف ، دایره دو طبق کوچک برنجین که در وسط آن برجستگی و قبه دارد ، که بندی هم در وسط آن تعبیه شده و در جشن ها و مراسم عزاداری با دو دست آن را به هم زده و صدای فلزی می دهد .

بفرمود تا سنج و هندی درای

 به میدان در آرند با کرنای

شیپور :

نای -  کوچک تر از کرنای -  نفیر ، نای رومی .

یکی بزمگاه است گفتی به جای

 ز شیپور و نالیدن کره نای

کره نای :

شیپور ، بوق .

خروش آمد و ناله ی کره نای

 دم نای سرغین و هندی درای

نتیجه :

« کوس » نماد و سمبل شروع جنگ بوده است . چنان که وقتی رستم ، به کین خواهی سیاوش ، سودابه را با خنجر دونیم      می کند دستور می دهد که نای رویین و کوس را به صدا در آورند و آماده ی جنگ شوند تا به سپاه افراسیاب حمله ور شوند

بزد کوس رویین و هندی درای / سواران سوی رزم کردند رای

از آن پس یلان را همه بر نشاند

بزد کوس رویین و لشکر براند

نیز « کوس بر پیل بستن » نشانه ی حمله و آمادگی برای جنگ با سپاه دشمن بوده و می توان گفت در تمام لشکرکشی ها کوس نقش اصلی را ایفا می نموده است .

کنون کینه را کوس بر پیل بست

همی جنگ ما را کند پیش دست

در بین سازهای رزمی رتبه ی اول با کوس بوده است . بوق ، کره نای و درای ، به ترتیب ، در ردیف های بعدی قرار می گیرند :

بر آمد خروشیدن بوق و کوس

به یک دست خسرو سپهدار طوس

با کمی دقت می توان پی برد که هر گاه کوس به صدا در می آمده است ، کره نای ، بوق و درای نیز با آن هم نوا می شدند . چون تمامی این آلات صدایی کلفت و بسیار بلند دارند و به خوبی ذهن هر خواننده ای می تواند پی ببرد که هنگام نواختن این سازها چه شکوه و هیبتی به سپاه داده می شد و چه شور و غوغایی به پا می خاست . می توان گفت شاهان و سرداران برای تهییج لشکریان خود از این سازهای رزمی بهترین و بیش ترن بهره را می بردند و به قول فردوسی ، هنگام نواختن این سازها در صحنه ی جنگ دل زمین از جا کنده می شد .

شب آمد بر آمد ز هر سو خروش

تو گفتی جهان را بدرید گوش

زمین را همی دل بر آمد زجای

ز بس ناله ی بوق و شیپور و نای

منابع و مآخذ :

1. اسلامی تدوشن ، محمدعلی ، نامه ی نامور ، چاپ 1373 ، انتشارات انتخاب کننده

2. روزنامه همشهری ، 25/3/87 ، سال هفتم

3. زنجانی ، محمود ، فرهنگ جامع شاهنامه ، چاپ 1372 ، انتشارات عطایی

4. فردوسی ، ابوالقاسم ، شاهنامه ، بر اساس چاپ مسکو ، 1379 ، انتشارات پیمان

5. شعار ، حعفر و حسن ، انوری ، غمنامه ی رستم و سهراب ، سال 1376